سیدسامیارسیدسامیار، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

...همه چیز برای ابدی شدن

دو ماه غیبت و سامیار 26 ماهه

1391/11/7 10:14
نویسنده : مامان شراره
199 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم داره روز به روز بزرگتر میشه اینرو میشه از غیبت های صغری و کبری من توی وبلاگش هم دید و البته در حرف زدن پیشرفت های خیلی زیادی میکنه البته هنوز جمله های چند کلمه ای رو نمیتونه بگه ولی کلمات زیادی رو میتونه راحت پشت سر ما تکرار کنه:

میتونم اینها رو بنویسم که به یادگار بمونه براش

نام نامی ------ خوارکی های دلچسب داخل کیف مامان جون

پاستیل ------ پاستیل

دوقلات ------ شکلات ها

آناس ------ آدامس (خیلی قشنگ یاد گرفته آدامس رو بجوه و باباش یادش داده که به هیچ وجه نباید قورتشون بده و سامیارم کاملا این مطلب رو رعایت میکنه)

قام قامی ------ ماشین ها که البته جالبه که به ماشین حساب هم میگه قام قام ایساب

نکته: جدیدا دیگه به ماشین میگه مانین

بی بی جان من ------ منبع تغذیه قبل از 23 ماهگی (می می ها)

دیش ------ جیش

پی پی ------ پی پی(گلاب به روتون)

دُتُل ------ دکتر

گذا ------ غذا

به به ------ غذا

دیل ------ شیر خوراکی

مَنّنی ------ بستنی

دیب ------ سیب

لیمو ------ لیموشیرین

شاهکار کلماتش که من عاشقشم:

بای بانک : همون بای بای خودمون که خیلی باحال میگه

وقتی شاکی میشه و میخواد عصبانیتش رو تخلیه کنه:

پِتـــِکِه : که ما هنوز نمیدونیم دقیقا یعنی چی ولی اونم خیلی باحاله

فرق بین مرغ و گوشت رو کامل میدونه و هرکدوم رو درست میگه و اگه نخواد چیزی رو بخوره میگه دیلَم یعنی سیرم

بیا ------ بیا

بده ------ بده

و البته شعرهایی که قبلا ها براش میخوندم رو الان اگه براش بخونم و کلماتی رو بلد باشه میگه:

مثلا: (قسمت های سبز رنگ رو خودش میگه، مشکی ها رو مامان)

شبا که ما خوابیدیم آقا بولیسه بیداله

وقتی ماشین ها و توپ ها و سایر اسباب بازی هاش از نظر خودش زبون نفهم !!! باشن با نگاهی عاقل اندر سفیه بهشون میگه : اِ........ بُلو!! بَد!!

پسرم چیزای دیگه هم بلده که خیلی دل میبره:

مثلا: (قسمت های سبز رنگ رو خودش میگه، مشکی ها رو مامان)

خدا : یکی

سامیار : یکی

امام اول : علی

امام دوم: حسن

امام سوم : قاقاجون (چون اسم پدربزرگ پدریش حسین هست این دو تا رو ادغام میکنه و بعدشم شروع میکنه به سینه زدن انگار یادش مونده اتفاقات عاشورا و تاسوعا رو)

آسمون چه رنگیه: آبی

درختا: دبز

دریا: آبی

ماهی ها: گلمز

حموم چه رنگیه: آبی

ماه : دیبید (سفید)

شب که میشه به عشقم میگم:

عزیزم چشماتو ببند تا بخوابی خوابای خوب ببینی، خواب ستاره ها، خواب ماه ، خواب آسمون آبی قشنگ.....

بعد خودش ادامه میده:

قابِ (خواب) نام نامیا، به به، آناس ، مننی (بستنی)

خلاصه ماجراهایی داریم با این وروجک که بیا و ببین حیف که نمیشه همشون رو ثبت و ضبط کرد، حیف که با وجود مشکلات ، بیماری ها ، استرس ها و نگرانی ها و دغدغه ها و فشارها که میدونم همه الان یجورایی درگیرش هستن، نمیشه از تمام لحظه ها لذت برد ولی ایکاش میشد از همه لحظه های با تو بودن لذت برد و تمام هواش رو تنفس کرد تا عمق وجود.

بابا هم دوستت داره و الان بیشتر از هر وقت دیگه میشه این رو دید وقتی که با هر کلمه ای که حرف میزنی باحیرت میبینم که غرق شادی میشه توی بغلش میگیرتت و بوت میکنه و فشارت میده..

به که چه لحظه های نابی رو خلق میکنی برامون.

معجزه کوچولوی زندگی من دوستت داریم بی نهایت.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)