دو ماه غیبت و سامیار 26 ماهه
پسرم داره روز به روز بزرگتر میشه اینرو میشه از غیبت های صغری و کبری من توی وبلاگش هم دید و البته در حرف زدن پیشرفت های خیلی زیادی میکنه البته هنوز جمله های چند کلمه ای رو نمیتونه بگه ولی کلمات زیادی رو میتونه راحت پشت سر ما تکرار کنه:
میتونم اینها رو بنویسم که به یادگار بمونه براش
نام نامی ------ خوارکی های دلچسب داخل کیف مامان جون
پاستیل ------ پاستیل
دوقلات ------ شکلات ها
آناس ------ آدامس (خیلی قشنگ یاد گرفته آدامس رو بجوه و باباش یادش داده که به هیچ وجه نباید قورتشون بده و سامیارم کاملا این مطلب رو رعایت میکنه)
قام قامی ------ ماشین ها که البته جالبه که به ماشین حساب هم میگه قام قام ایساب
نکته: جدیدا دیگه به ماشین میگه مانین
بی بی جان من ------ منبع تغذیه قبل از 23 ماهگی (می می ها)
دیش ------ جیش
پی پی ------ پی پی(گلاب به روتون)
دُتُل ------ دکتر
گذا ------ غذا
به به ------ غذا
دیل ------ شیر خوراکی
مَنّنی ------ بستنی
دیب ------ سیب
لیمو ------ لیموشیرین
شاهکار کلماتش که من عاشقشم:
بای بانک : همون بای بای خودمون که خیلی باحال میگه
وقتی شاکی میشه و میخواد عصبانیتش رو تخلیه کنه:
پِتـــِکِه : که ما هنوز نمیدونیم دقیقا یعنی چی ولی اونم خیلی باحاله
فرق بین مرغ و گوشت رو کامل میدونه و هرکدوم رو درست میگه و اگه نخواد چیزی رو بخوره میگه دیلَم یعنی سیرم
بیا ------ بیا
بده ------ بده
و البته شعرهایی که قبلا ها براش میخوندم رو الان اگه براش بخونم و کلماتی رو بلد باشه میگه:
مثلا: (قسمت های سبز رنگ رو خودش میگه، مشکی ها رو مامان)
شبا که ما خوابیدیم آقا بولیسه بیداله
وقتی ماشین ها و توپ ها و سایر اسباب بازی هاش از نظر خودش زبون نفهم !!! باشن با نگاهی عاقل اندر سفیه بهشون میگه : اِ........ بُلو!! بَد!!
پسرم چیزای دیگه هم بلده که خیلی دل میبره:
مثلا: (قسمت های سبز رنگ رو خودش میگه، مشکی ها رو مامان)
خدا : یکی
سامیار : یکی
امام اول : علی
امام دوم: حسن
امام سوم : قاقاجون (چون اسم پدربزرگ پدریش حسین هست این دو تا رو ادغام میکنه و بعدشم شروع میکنه به سینه زدن انگار یادش مونده اتفاقات عاشورا و تاسوعا رو)
آسمون چه رنگیه: آبی
درختا: دبز
دریا: آبی
ماهی ها: گلمز
حموم چه رنگیه: آبی
ماه : دیبید (سفید)
شب که میشه به عشقم میگم:
عزیزم چشماتو ببند تا بخوابی خوابای خوب ببینی، خواب ستاره ها، خواب ماه ، خواب آسمون آبی قشنگ.....
بعد خودش ادامه میده:
قابِ (خواب) نام نامیا، به به، آناس ، مننی (بستنی)
خلاصه ماجراهایی داریم با این وروجک که بیا و ببین حیف که نمیشه همشون رو ثبت و ضبط کرد، حیف که با وجود مشکلات ، بیماری ها ، استرس ها و نگرانی ها و دغدغه ها و فشارها که میدونم همه الان یجورایی درگیرش هستن، نمیشه از تمام لحظه ها لذت برد ولی ایکاش میشد از همه لحظه های با تو بودن لذت برد و تمام هواش رو تنفس کرد تا عمق وجود.
بابا هم دوستت داره و الان بیشتر از هر وقت دیگه میشه این رو دید وقتی که با هر کلمه ای که حرف میزنی باحیرت میبینم که غرق شادی میشه توی بغلش میگیرتت و بوت میکنه و فشارت میده..
به که چه لحظه های نابی رو خلق میکنی برامون.
معجزه کوچولوی زندگی من دوستت داریم بی نهایت.