سیدسامیارسیدسامیار، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

...همه چیز برای ابدی شدن

استفاده ابزاری از دین...

1392/9/5 10:44
نویسنده : مامان شراره
553 بازدید
اشتراک گذاری

سه هفته ای سامیار جانم مریض بود و همچنان هم...

و یك رژیم سفت و سخت از نخوردنی ها من جمله:

شیر - سبزیجات - میوه های تازه - و كلیه چیزهایی كه دوستشون داره

فقط میتونست موز و كمپوت آناناس بخوره.

سامیار در حالیكه بسته پاستیل دستشه و فكر میكنه با جیغ كشیدن میتونه روند بهبودش رو سریعتر كنه:

الان - ببین همین الان- دنگ میدنی دتر - بپرسی - بگی :

انشا...  سامیار خوبه میتونه دیگه باستیل بخوله

(همین الان باید زنگ بزنی دكتر بپرسی كه انشا.. سامیار خوب شده كه دیگه پاستیل بخوره)

منم كه خوب مجبورم طی یه مكالمه الكی از دكتر سوال كنم و اونم بگه فعلا باید صبر كنی

و بلافاصله كه این مطلب رو به سامیار انتقال میدم

با جیغ های بلندتر میگه:

لعنتی!!!! لعنتی!!!!!!!!!!! دوستش دارم میخواستم بخولم

و باز با مقاومت مواجه میشه و تصمیم میگیره با یه لحن مودبانه تری بگه

مامان شلاله جونم بیبین من بقط (فقط) یكی شو میخوام بخولم خواهشم میكنم ... ببین بهت التماس میكنم

و دیگه وقتی اینجوری میگه اصلا نمیتونم جلوی خندم رو بگیرم و منفجر میشم و میكشمش توی بغلم و اونقدر فشارش میدم كه با وجود خودم یكی بشه...

شاهزده كوچولوی من دوستت دارم...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

گیلدا
10 آذر 92 10:45
ای خدا شراره جوری نوشتی که میخوام این بلبل خان و بخورم
مامان آوا
11 آذر 92 10:01
آخي. چه با نمك. بالاخره يكي بهش دادي يا نه؟ حالا يكيش اشكالي نداشت مامانش ...
مامان الين
13 آذر 92 10:52
ميدونم مامانت چي كشيده وقتي ژاستيل ميخواستي ! انشاله ديگه مريض نشي خاله