سیدسامیارسیدسامیار، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

...همه چیز برای ابدی شدن

از شیر گرفتن

1391/8/14 9:18
نویسنده : مامان شراره
354 بازدید
اشتراک گذاری

«وَالْوَالِدَاتُ یرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَینِ کَامِلَینِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یتِمَّ الرَّضَاعَةَ… فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِمَا…»

سوره بقره

«و مادران [باید] فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند. [این حکم ] برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل کند… پس اگر [پدر و مادر] بخواهند با رضایت و صوابدید یکدیگر، کودک را [زودتر] از شیر بازگیرند، گناهی بر آن دو نیست…»

«…وَفِصَالُهُ فِی عَامَینِ…» «…و از شیر باز گرفتنش در دو سال است…»

سوره لقمان

«…وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا…»«…و باربرداشتن و از شیرگرفتن او ۳۰ ماه است…» که با در نظر گرفتن ۹ماه بارداری زمان شیردهی در این آیه ۲۱ماه بیان شده است.

سوره احقاف

بعد از کلی تحقیق و بررسی و خوندن تجربیات مادرها و صحبت کردن با مادرهای دیگه بالاخره شما در شب عید سعید غدیر خم طی مراسمی از شیر گرفته شدی...

یعنی ۱۲ آبان ۱۳۹۱ شمسی

و

۱۷ ذی الحجه ۱۴۳۴

و

۲ نوامبر۲۰۱۲

(حالا الان هرکی اینو بخونه اق میزنه!!!! میگه چه لوس ولی خوب برای خودم خیلی ام مهم بود )

یادمه که توی پست های کمی قبلی تر گفته بودم که شیرخوردنت بحران شده بود و روزی N+۱ بار شیر میخوردی و بقول دکترت معتاد بودی به شیر...

الحمدلله یه پروسه ۳-۴ ماهه رو شروع کردم و تدریجا از شیر گرفتمت تا از عید سعید قربان دیگه فقط شب ها موقع خواب شیر میخوردی. و شب عید غدیر هم دیگه کلا از شیر گرفتمت.

بدین ترتیب که با همراهی یک قشون متشکله از عمه بزرگ دختر عمه و پسر عمه و شوهر عمه و عمو و پدر بزرگ پدری و مادر بزرگ مادری و بابا و مامان رفتیم امامزاده صالح، بماند که بخاطر عید دیدنی ها که هی مهمون میومد خونمون ساعت ۱۰:۳۰ شب تازه راه افتادیم (و اونشب هم بخاطر عید غدیر استثنائا امامزاده صالح باز بود تا۱۲) و چقدر عالی بود خلوت خلوت تو توی بغلم بودی و تا رسیدیم نزدیک نزدیک با اون دستای کوچولو و قشنگت زدی به ضریح و گفتی "در باز" این اولین باری بود که یه مقبره رو به این نزدیکی میدیدی و اینکه احساس کردی اونجا دری هست که باید به روت باز بشه خیلی برام جالب بود (انشا که هیچوقت هیچکس توی زندگیش به در بسته نخوره)

القصه

طبق کتاب ریخانه بهشتی بهت شیر دادم و در حین شیرخوردن یس به یدونه انار خوندم و دونش کردم و چند تا دونه بهت دادم و شما هم که مشتاق بودی بری پیش دوستات که باهاشون بازی کنی شیر خورده و نخورده پاشدی رفتی و این آخرین باری بود که من بهت شیر دادم.

و تو وارد یک مرحله جدید از زندگیت شدی.

ساعت۱-۲ نصفه شب بود که رسیدیم خونه فکر میکردم اونقدر خسته ای که خوابت میبره ولی شیر خواستی و شروع کردی به بهانه گرفتن و گریه و نق ، برات آیت الکرسی خوندم و سوره عصر که خداوند بهت صبر بده و از عمه و عموت که باهات همدردی میکردن خواهش کردم که بخوابن و بذارن تو با خودت کنار بیای و همینطورم شد (آخه شما فرشته ها خیلی انعططاف پذیر هستید و اگه ما خودمون زیاد شلوغش نکنیم خودتون رو خوب وفق میدید) خوابت برد و تا صبح راحت خوابیدی البته چند باری آب خواستی.

همین

این پیوند دوساله که به لطف خدا شروع شده بود الان به پایان رسیده و آرزوم برات داشتن رزق و روزی طیب و طاهر و پر برکت هست و سلامتی و شادابی روز افزون.

برام سخت بود و تصورم خیلی خیلی سخت تر از این حرف ها بود ولی به لطف خدا داری این مرحله رو پشت سر میذاری.

خدای مهربون شکرت بی انتها و بی منتها.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

الی مامی آراد
10 تیر 92 9:21
سلام خاله جون.من تو مسابقه نی نی شکمو شرکت کردم.به رايتون نياز دارم اگه از عکسم خوشتون اومد کد 290رو به شماره 20008080200 اس ام اس کنید. ممنون