فییییییییییییییییییییین میكنییییییییییییییییییییییییییییم...
وقتی یه گلی ده روز بیمار باشه
وقتی از علائم بیماریش عطسه های پیاپی باشه
وقتی نتونه خوب نفس بکشه بخاطر اینکه مماخش پره
وقتی خوب بشه و بتونه دوباره راهت با بینیش نفس بکشه
وقتی دوباره بره شمال دریا کنار و برگرده و دوباره بیمار بشه
وقتی شدیدا بینیش پر باشه و آبریزش بینی رهاش نکنه
وقتی برای کمی شیر خوردن (که قوت غالبش هست)* مجبور باشه مثل شناگرهای ماهر نفس بگیره، تا بتونه کمی شیر بخوره
وقتی یه باباجون داشته باشه که عاشقانه دوستش داشته باشه و میخواد بهش کمک کنه تا راحت تر نفس بکشه
.
.
.
.
.
در نتیجه سامیار فین کردن رو یادمیگیره.
فقط یه مادر که میتونه بفهمه چه حالی میده وقتی بچش یاد میگیره که فین کنه.
ببخشید اگر این پست یه ذره فینو بود.
* پ.ن۱:
فکر کنم ملاک فطریه دادن برای این دو سال سامیار رو باید قیمت شیر قرار میدادم نه برنج.
پ.ن۲:
خدای مهربونم بخاطر تمام نعمت هایی که بهم دادی خیلی خیلی شکرگذارت هستم ولی ازت خواهش میکنم من رو با فرزند امتحان نکن.